اسلایدر

داستان شماره 1025

داستانهای باحال _داستان سرا

داستانهای همه جوره_داستانهایی درباره خدا_پیغمبران_امامان_عاطفی_ عشقانه_احساسی_ظنز_ غمگین_بی ادبانه و.............

داستان شماره 1025

 

داستان ميل قاضى و عذابش

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

از امام باقر عليه السلام نقل مى كنند كه ايشان فرمودند: در بنى اسرائيل عالمى بود كه ميان مردم قضاوت مى كرد. همينكه مرگش فرا رسيد به زن خود گفت : وقتى كه من مردم را غسل ده و كفن كن و در تابوت بگذار و رويم را بپوشان .
بعد از وفاتش ، زنش همان عمل را انجام داد. پس از مختصر زمانى روى او را باز كرد تا يك بار ديگر صورت شوهرش را ببيند. (بصورت مكاشفه ) چشمش به كرمى افتاد كه بينى شوهرش را مى خورد و قطع مى كند. بسيار ترسيد. شب شوهرش را در خواب ديد و از علت كرم در بينى اش پرسيد. قاضى گفت : اگر ترسيدى ، بدان كه اين گرفتارى بخاطر ميل و علاقه اى بود كه نسبت به برادرت ورزيدم . روزى برادرت با طرف مورد نزاعش نزدم براى قضاوت آمدند، اتفاقا پس از محاكمه حق هم با او بود؛ و آنچه از كرم به بينى ام ديدى كه موجب رنجش (در برزخ ) فراهم كرد؛ همان ميل در حكم به نفع برادرت بود

[ سه شنبه 5 بهمن 1393برچسب:داستان ميل قضي و غذابش, ] [ 22:48 ] [ شهرام شيدايی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد